عشق واقعی فقط خداست
توی چروک های صورت مادربزرگ
توی نماز های طولانی آن عابد که خلوت شبانه اش رو حاضر نیست با همه دنیا عوض کنه
توی چشمهای سرخ شده کسی که به ناحق سیلی می خوره اما خجالت می کشه گریه کنه
توی اشکهای بچه ای که از درد بی پدری گریه می کنه و حتی معنی یتیم شدن رو نمی تونه بفهمه
توی تنهایی آدمها ... توی استیصال آدمها
توی، خدایا چه کنم ها
خداوند بینهایت است و لامکان وبیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود
پدر میشود یتیمان را و مادر
برادر میشود محتاجان برادری را
همسر میشود بیهمسرماندگان را
طفل میشود عقیمان را
امید میشود ناامیدان را
راه میشود گمگشتگان را
نور میشود در تاریکی ماندگان را
شمشیر میشود رزمندگان را
عصا میشود پیران را
عشق میشود محتاجان به عشق را
...
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها،ناراستیها، نامردمیها
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود ...؟
دوشنبه 18 شهریور 1392 - 2:23:26 AM